ه هر جا رفتم واسه شغل و كار و... واست دعا كردم....

من ك

ه ميد

ونم

هي

چ اتفاق خاصي واسم نميوفته!قرار نيست زندگي روي خوشي به من نشون بده...

ديگ

ه هي

چ اميد

ي ندارم....

يك بودم چله حديث كسا بگيرم....

گمونم سه با

ري شر

وع كردم

...ولي و

سط چلهصرهاي جمعه اشپزي كنم...ظرف هايش رو بشورم....خانه را تميز كنم...نگذارم روي همسرم فشار كاري بياييد...همسر گرفتم...كلفت و اشپز كه نگرفتم.....

در

طول ر

وز بيرون خانه پيام هاي عاشقانه ارسال كنم...به قول معروف پي وي اش رو بتركونم....

سلفي ه

ي يو

اشك

ي از سر

كارم برايش ارسال كنم....

در عكس ها

لب هايم رو غنچه كنم

...بصورتي كه همكارانم نبينند و در عكس روي ماهش رو ببوسم...

ديوانه وار عاشقانه دوستش داشته باشم....

سر اسم پسرمان بح


يك موشكلي پيش ميوم

د..يادم ميرفت و...

و ناكام ميموند...

امروز ميخوام شروع كنم...هم چل

چ

يزي بايد درست باشه كه نيست....

پول ندارم!خسته ام...بخدا منم حق دارم